گرد آورنده: سمیه فروتن
برگرداشت از مقاله تحقیقی: سیده شکوفه اکبرزاده
هنگامی که غزنی پایتخت پارسیان بود مرد پارسی گوی پدر زبان پارسی در توس از جغرافیای میسراید که تحت پادشاهی غزنویان بوده است.
حکیم ابولقاسم فردوسی با آگاهی و شناخت اسطورههای خویش در شاهنامه پا به جغرافیایی میگذارد که امروز افغانستان نامیده میشود و در تاریخی نه چندان دور آریانا ودر دوره اسلامی خراسان نامیده میشده و در دوران ساسانیان ایرانشهر.
شاهنامه در افغانستان و افغانستان در شاهنامه گرچه دو موضوع متفاوت هستند اما ماهیتی مشترک دارند.هرچند با وجود جنگهای متعدد در سرزمین فعلی افغانستان و مشکلات ناشی از آن، باعث شده تا تعداد اندکی از ادیبان و مورخان این سرزمین و سایر نقاط ایران کهن، به نقش اساسی این منطقه در تاریخ و ادب سرزمین پارسیان کهن توجه کنند.
بنا بر نظریه ادیب و تاریخ نویس افغانستان، احمد علی کهزاد: ( افغانستان یک نام تازه و جدید است و فردوسی شاعر بزرگ و حماسه سرا از عدم استعمال آن معذور است. کلمۀ "افغان" به شهادت شاهنامه به عنوان عشایری سابقه هزارساله دارد ولی اسم ترکیبی و وطن افغانها؛ یعنی افغانستان از ١٥٠سال تجاوز نمی کند. با خواندن شاهنامه برای هر خواننده ای معلوم میشود که ایران فردوسی کجاست.
در میان نامهای یاد شده در ٩٥ درصد اماکنی که ذکر شده است در جغرافیای کنونی افغانستان واقع گردیده است.
شناخت فردوسی از کشور خودش و سلطان محمود بیشک کامل و قابل تقدیر است که اگر کنون نمی بود از او شاهنامه با این عظمت باقی نمی ماند.
در شاهنامه از مکانهای مختلفی چون بلخ، کابل، سمنگان، غزنی، معبد نوبهار و زابل نام برده شده که البت ذکر همه این مکانها در جامه این مقاله نمی گنجد.
(زابلستان، سیستان و نیمروز روی هم رفته 150 بار، زابل و هیرمند 60 بار و کابلستان 40 بار و کابل 70 بار آمده و همه وابسته به داستان رستم است)(جعفری، 1357: 316(.
با نگاهی به شاهنامه و جغرافیای افغانستان، نقش مهم این سرزمین را در سرایش کتاب مذکور میتوان مشاهده کرد (به گواهی کهن ترین منابع یعنی سرودههای ویدی و کتاب اوستا شاهان آریایی نژاد پیشدادی و کیانی در عصر پیش از تاریخ قبل از مهاجرت آریاییهای باختر، در بلخ فرمانروایی داشتند بنیانگذار دولت پیشدادی بلخ جمشید(جم، یم، یما، یاما) بوده است). علاوه بر بلخ اغلب شهرهای کهن افغانستان در شاهنامه جای دارند اما آنچه در این جا میخواهیم به آنها اشاره کنیم مکانهایی است که به تأسی از شاهنامه از دیرباز در افغانستان نام گذاری شده اند.
تخت رستم:
این مکان که به توپ رستم هم مشهور است در حوالی شهر ایبک سمنگان قرار دارد به اعتقاد عامه این جا مکان استراحت رستم در زمان ورودش به سمنگان میباشد. اما در واقع این محل استوپه بزرگ سنگی است که 90 متر قطر آن بوده و دارای ارتفاعی نزدیک به 9 متر میباشد و از عجایب معماری بودایی گفته میشود. در قسمت فوقانی تخت رستم بنایی به اندازه 6 در 6 متر قرار دارد که در آن اتاقکی به اندازه یک متر و نود سانتی و چند دالان کوچک قرار دارد که احتمالاً استراحت گاه موبدان بودایی بوده است. صاحب (حدود العالم) در این منطقه از کوشکهایی یاد میکند که در دیوارهای آن تصاویر برجستهای قرار دارد که در کوهپایه مقابل این استوپه، این کوشکهای کنده شده در کوه، مشهود میباشند.
دهکده سهرابیه:
دهکدهای نزدیک سمنگان که به نام سهراب پسر رستم بوده و افراد محلی معتقدند قبلاً قبر بزرگی منسوب به سهراب در این منطقه وجود داشته است.
قلعه زال
منطقهای به نام قلعه زال که در شمال غربی ولایت کندز ( کهن دژ ) و نزدیک به شیرخان بندر قرار دارد.
سیاه گرد
وجود مناطقی به نام سیاه گرد در چند منطقه افغانستان از جمله شمال مزارشریف که منسوب به سیاوش گرد است. مناطقی نیز به نام اسکندر که یادآور عبور اسکندر از این خطه میباشد.
آخور رخش رستم
در ده قرنین ولایت نیمروز مکانی معروف به آخور رخش رستم قرار دارد. قابل ذکر است در استان سیستان و بلوچستان ایران هم منطقهای با نام جای پای رستم قرار دارد که نشان از شهرت اسب تهمتن دارد.
شهر ضحاک در ولایت بامیان
نام محلی است که به فاصله 17 کیلومتری شرق بامیان واقع است، از قُله بلند و سرخ کوه، برجها، دیوارها و بقایای قلعه به نظر میآید، که یکی از مستحکم ترین قلعههای جنگی بوده قسمتی از برجهایی که رو به طرف دره گالو است به نام شهر نریمان هم شهرت دارد. شهر غلغله هم که در نزدیک این شهر قرار دارد به شهر کاوه منسوب است که هر دو شهر در زمان مغول مقاومت زیادی در مقابل آنها نمودند و نواسه چنگیز موتی جن پسر جغتای در این منطقه کشته شد و بدین سبب چنگیز دستور قتل عام تمام موجودات زنده این منطقه را داد که بعد از این حادثه دیگرباره این محدوده آباد نشد.
البرز کوه، معبد نوبهار و دره گز در ولایت بلخ
در ولایت بلخ رشته کوهی قرار دارد که از دیرباز به نام البرزکوه معروف بوده و امتداد آن از شمال به جنوب این ولایت میباشد هم چنین خورشید از دامنه شرقی این کوه طلوع نموده و در دامنه غربی غروب مینماید این رشته کوه صعب العبور بوده و از مناطق مهم سوق الجیشی در زمان نبرد افغانستان با نیروهای روس به حساب میآمده است. در نزدیکی این کوه در بلخ معبد نوبهار قرار دارد که بر طبق سخن حکیم توس سام بعد از به دنیا آمدن زال او را به البرزکوه برده و خود در این معبد به راز و نیاز با پروردگار میپردازد. کهزاد یادآور میشود که ( مقصود فردوسی از البرز کوه، کوهی است که به این نام در افغانستان در جنوب بلخ و در جنوب نوبهار قرار دارد و در اطراف آن داستانها و اسطورههای زیادی نقل میکنند). در تپه نزدیک معبد سطح همواری است که بلخیان از آن هم به عنوان تپه رستم یاد میکنند. هم چنین در داستان نبرد اسفندیار و رستم از شاخه گز یاد شده است که رستم بنا به راهنمایی سیمرغ از آن برای کشتن اسفندیار استفاده نمود:
تهمتن گز اندر کمان راند زود
برآنسان که سیمرغ فرموده بود
بزد تیر بر چشم اسفندیار
سیه شد جهان پیش آن نامدار
دره گز در کوهپایه البرز در جنوب بلخ قرار دارد و امروزه به نام شولگره معروف است از خصوصیات این منطقه وجود لانههای عقاب به تعداد زیاد میباشد طوری که بر اساس گفته مسئولان ریاست اطلاعات و فرهنگ ولایت بلخ، سالانه تعدادی عرب برای گرفتن عقاب به این محدوده سفر میکنند.
کشف سنگ نوشتهای منسوب به اسکندر مقدونی
لوحی سنگی با تصویری از اسکندر مقدونی و جملاتی از وی به تازگی توسط گروهی از باستان شناسان در شهر تاریخی بلخ کشف شده است این لوح که از سنگ مرمر ساخته شده تصویر اسکندر را سوار بر اسبی نشان میدهد که در حال هدایت سواره نظام و لشکر پیاده خود به سوی دشمن است. به گفته باستان شناسان خطوط نوشته شده روی این لوح به زبان خاصی است که با دیگر زبانهای رایج در یونان و مصر باستان تفاوت داشته و بر روی بخش اعظمی از سنگ نوشتههای عصر اسکندر دیده میشوند. به عقیده برخی محققان این خطوط به زبان باختری یا زبان قدیم بلغارهای امروزی نوشته شده اند. کارشناسان موزه بلخ بر این باورند که زبان باختری که در میان سربازان ارتش اسکندر تکلم میشده، گویش اصلی ارتش چند ملیتی وی به شمار میرفته است.
رواج نامهای شاهنامه در افغانستان
با وجود آن که چند دههای میشود که شاهنامه خوانی در افغانستان رونقی ندارد و کمتر به آن پرداخته میشود اما تقریباً اغلب اسامی موجود در شاهنامه بین مردم مروج است. نامهایی چون سکندر، بهرام، رستم، سهراب، بیژن، فرامرز، آرزو، رودابه، تهمینه، گردآفرید، فرنگیس و برخی دیگر از نامهای شاهنامه هنوز در افغانستان مرسوم و متداول است و فامیلهایی هم با این اسامی موجود و منسوب میباشند. به گفته آقای کهزاد در کتاب (افغانستان در شاهنامه) تا 50 سال قبل نام برزو پسر سهراب از محبوب ترین نامهای مناطق پنجشیر و شغنان بوده است. در کتیبه بغلان که از آثار باستانی افغانستان محسوب میشود این اسم به عنوان نام امپراتور کوشانی آمده است که بیانگر قدمت این اسم است. در سالهای اخیر با پایان یافتن نسبی جنگ در افغانستان و بازسازی کشور، در مناطق مختلف آن علاوه بر دایر گردیدن مراسم بزرگداشت شعرای بزرگ ادب پارسی از جمله فردوسی، مناطقی نیز به نام ایشان نام گذاری شده است از جمله مجموعه ورزشی حکیم ابوالقاسم فردوسی و زورخانه رستم دستان در کابل، جاده فردوسی در هرات، جاده و میدان بزرگ شهر مزارشریف به نام فردوسی که سال 1388 توسط وزرای خارجه سه کشور همسایه عضو سازمان اکو: جمهوریهای اسلامی افغانستان و ایران و جمهوری تاجیکستان افتتاح گردید. هم چنین در پی کشف قدیمی ترین آتشکده در اطراف مزار شریف در ولایت بلخ با رویکرد به آن که بنیان شهر بلخ به وسیله جمشید شاه بوده است این منطقه را جمشید شهر نامیده اند.
شاهنامه در ادبیات عامیانه افغانستان
به یقین مردمی که زبان فارسی زبان تکلم آنها میباشد ادبیات گذشته شان را هرگز فراموش نخواهند کرد و امثال و حکم فارسی در زبان آنها جاری خواهد بود. ضرب المثلهایی چون: ( بیپیر مرو تو در خرابات ؛ هرچند که سکندر جهانی)، ( شاهنامه آخرش خوش است)، (نوشداروی بعد از مرگ سهراب) از جمله این مثلها ست که در بین مردم افغانستان متداول است. اصطلاحاتی چون "کمان رستم" به معنای "رنگین کمان" بیانگر الفت مردم این سرزمین با جهان پهلوان اسطورهای شاهنامه میباشد.
نتیجه
زبان فارسی زبان اجدادی و مروج افغانستان است و شاهنامه، این کتاب گهربار با زبان و فرهنگ مردم این سرزمین عجین شده است. میتوان گفت با وجود دور ماندن مردم افغانستان از شاهنامه خوانی، تا وقتی که زبان فارسی رواج و دوام دارد فردوسی و شاهنامه، در مثلث سرزمین پارسیان کهن؛ یعنی افغانستان، ایران و تاجیکستان زنده و پایدار باقی خواهد ماند. و هرگز از خاطر مردم خراسان زمین دور نخواهد شد.
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/2937